13روز دیگر دیر است...

من میخواهم همین لحظه اول سال سبزه ها را گرهبزنم...

گره میزنم سبزه ها را، شاید باز روزی بیاید که بازنگاهمان به مهر گره بخورد، روزی بیاید که دستانت باز بر گیسوانم گره بخورد...

روزی که جاده مقصدهایمان را گره بزند، بند کفش‌های منو تو را بهم گره بزند... سبزه‌ها را گره می‌زنم.

شاید، شاید روزگار، تقدیرمان را بهم گره بزند.

یک همیشه یک است...

شاید در تمام عمرش نتوانسته

بیش از یک باشد...

اما بعضی اوقات میتواند خیلی باشد...

یک دنیا...

یک خاطره...

یک سرنوشت...

ویا

"یک عشق"

 “پرستار” یعنی:

پ: پیمان خون بستن برای مهر و ایثار

ر: رفتن به سوی خدمت خلق

س: سربلند و ساده زیست و سختکوش

ت: تکمیل کننده کار طبیبان

ا: الگوی او مظهر تقوا، زینب کبری(س)

ر: راضی و خوشنود از رحمت خدا.

پرستار کوچولو روزت مبارک

از تو که حرف میزنم٬همه فعل هایم

ماضــــــــــــی بعـــــــــیداند

کمی نزدیکتربنشین...

دلم برای یک حال ساده تنگ شده است!

برف را دوست ندارم...

همه میفهمند ازکجای خیابان تنها شدم!!

خـوشبختی من...

پیدا کردن *تــــــــــو*...

ازمیان این همه ضمیربود...!

دوستت دارم...باورش باتو

قول میدهم لام تا کام حرفی نزنم

فقط بگذار از"دال تا میم" بگویم

بگذار بگویم که دوستت دارم...

دیگر لام تا کام حرفی نمیزنم

تو که گفتی نقاش نیستی...

پس چرا بتو فکرمیکنم

دنیایم رنگی میشود...

کاش....

شبی غمگین تر از شبهای فرهاد

بیاد لحظه های رفته برباد

بیاد سروهای سبزوعاشق

نشستم گریه کردم تاشقایق

صدایم یک نیستان بی قراری

غروب وحسرت وچشم انتظاری

بیادت ای عزیزنازنینم

شبی تنها وخاکستر نشینم

دانشجوییانی که مشروط علمی نشدند خجالت بکشن...

شایدتو

سکوت میان کلامم بـاشی

دیده نمیشوی

اما مـن، تـو را اِحساس مـیکنم

شاید تو

هیاهـوی قلبم باشی

شنیده نمیشوی

اما من، تـو را نـفس مـیکشم

خورشید به سوگ مصطفی میگرید

مهتاب به حال مجتبی میگرید

درمشهد دل چه کربلایی برپاست

قومی به شهادت رضا میگرید

تقدیم ب گل دخترای قشنگ...

بجای اینکه رز یاپونه باشیم

برای هم بیاگلخونه باشیم

نکن تلخی به یمن جشن یلدا

برای هم بیا هندونه باشیم

دردیک پنجره راپنجره ها میفهمند

معنی کورشدن راگره ها میفهمند

سخت بالابروی ساده بیایی پایین،قصه تلخ مرا سرسره هامیفهمند

یک نگاهت بمن آموخت که درحرف زدن.....

چشم هابیشتر از حنجره ها میفهمند

چرا روان درمانی مرد ها کمتر از زنها طول میکشه؟؟

چون معمولابايد در دوران روان درماني به دوران كودكي بازگشت

و مردها هميشه در همان دوران بسرميبرند....

دیدی همیشه عکسایی که از یه جاده میکشن

آخرش باريكوباريك تر ميشه؟؟

واسه اينكه اون آخرا رو بايدتنها بري

تنهاي تنها...!

 میدونی چرا وقتی بارون میاد خدارو بیشتر حس میکنی؟؟

چون بارون نقطه چین تاخداست!!

ازقبل هم بايدحدس ميزدم ميروي

"رفتن"هميشه حتي

در دستور زبان فارسي هم

"لازم"است.....

اگه يه روز حس كردي تويه زمان عاشق دونفرشدي؛

دومي رو انتخاب كن....

چون اگه واقعا عاشق اولي بودي

به عشق دومي گرفتار نميشدي.....

اگر دلبستی، محکم نبند...

او میرود و تو میمانی و یک گره کور...

افسانه ها را رهاكن!

دوري و دوستي كدام است؟؟

فاصله هايند كه عشق راميبلعند...

من اگرنباشم..

ديگري جايم راپرميكند

به همين سادگي...

این نقاشی رو هفته پیش کشیدم وقتی اومدم وب دیدم یه تصویرباعنوان درد عشق

هس ک شباهت زیادی بانقاشی پرازحرف من داره

ب نزدیکی دل خودمو اجی عسلم ایمان اوردم.....

عسلم خیلی دوست دارم

یادت هم زیباس...

ببین اگر خودت بودی چه غوغایی میشد

خاطرات هرچه"شیرین تر"باشند....

بعدها از"تلخی"،گلویت رابیشتر می سوزانند...

هیچ کس دیگر تو نمیشود، حتی خودت....

تلخ است این روزها.....

ک قرار است از این به بعد از او برای دلم یک رهگذر ساده بسازم...

میخواهم به یادم باشی

اگر توباشی

عین خیالم نیست

که دیگران فراموشم کنند...

دلم شکسته اسمون ،ببار که اشک من کمه

سنگینی هزارتاغم،چندشبه که رو دلمه

ببار دوباره اسمون،بار که خالی شه دلم

چهره ی تاریک خزون، رد بشه ازمقابلم

مجازی شادیم

مجازی عاشق میشویم

مجازی یکدیگر را دلداری میدهیم

اما...

واقعی تنهاییم

واقعی درد میکشیم

و واقعی ازعشق مجازی لطمه میخوریم